شنبه عید بود. حضرت پدر به عادت سالای قبل خونه موند. از صبح تلفن ها شروع شد تا شب ساعتای 22 خورده ای ادامه داشت. به صدای زنگ تلفن آلرژی پیدا کردم امروز مدام صدای زنگ میشنوم. با من فقط دونفر تلفنی صحبت کردند. دو نفر هم بهم سلام رسوندند. خواهریا و خانم برادر با بچه هاشون اومدند از صبح تا بعد از ظهر موندند. ساعت 19 خاله تماس گرفت و گفت میان خونمون مادرخانم پرسید بیمار نیستند یا مشکوک و از اونجایی که با همسر خاله رودروایسی داشت گفت بیان. منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

آرمان موویز | مرجع دانلود فیلم و انیمیشن با دوبله فارسی خرید اینترنتی مرجع آموزشی ومعرفی منابع معتبر در سطح وب بهترین راه های کسب درامد اینترنتی اخبار سئو ایران و جهان تب آنلاین